آنیسا1
سلام ب دوستای گلم
من خاله ی آنیسا هستم و تصمیم دارم روز نوشت های آنیسا را در این وبلاگ ثبت کنم تا برای آنیسا این مطالب و عکس ها وقتی بزرگ شد ب یادگار بمونه،آنیسا 17/8/93متولد شد و ب خانواده ی ما یه شور عجیب داده واقعا خدا به ما یه دختر ناز داده و ما از این بابت خدا را شکر میکنیم.
آنیسا جان در این وبلاگ خاطرات هر روزتا مینویسم تا وقتی بزرگ شدی بفمی ک خاله چقدر عاشقته و دوست داره
*********************
آنیسا اینجا اولین روز زمینی شدنت هست و اینجا بیمارستانه
اینجا دو روزت هست ک تو زردی گرفتی و 4روز بیمارستان بستری بودی
اینجا 7روزت هست ک تورا بردیم حاج آقا هاشمی تو گوشت اذان گفت
آنیسای 10 روزه
آنیسا جان اینجا تقریبا 1ماهه هستی و تو خیلی دوست داشتی ک ما تورا رو شکمت بندازیمت
اینجاا هم واکسن 2 ماهگی زدی ک الهی قربونت برم خیلی تب داشتی و ما مدال دستمال روی سرت میذاشتیم
ااینجا هم تقربا 2 ماه و نیمت هست ک گوشاتو سوراخ کردیم و تو خیلی ناز شده بودی چون گوشواره خیلی بهت میومد
اینجا تقریبا 4 ماهه هستی و با مامانی رفته بودین خونه زندایی مهمونی ک این عکس بامزه را ازت گرفتیم
امامزاده نرمی
اینجا 5 ماهه هستی و برای اولین بار بود ک میذاشتیمت تاب و تو ب محض اینکه گذاشتیمت تاب خوابت برد
فعلا،بازم میام و عکسای آنیسای گلم را براتون میذارم